ساعت بیکاری م و ن ا

سلام..مونا میباشم و ترم 4 کارشناسی گرافیک..هدفای زیادی توی زندگی دارم ک میدونم بهشون خواهم رسید (من نرسم اونا میرسن هه) ..این وب برای من فقط مثه یه دفتره بازه که وقتای بیکاریمو پر میکنه..از اشنایی با دوستان جدید هم خیلی خیلی مسرور خواهم شد :)

ساعت بیکاری م و ن ا

سلام..مونا میباشم و ترم 4 کارشناسی گرافیک..هدفای زیادی توی زندگی دارم ک میدونم بهشون خواهم رسید (من نرسم اونا میرسن هه) ..این وب برای من فقط مثه یه دفتره بازه که وقتای بیکاریمو پر میکنه..از اشنایی با دوستان جدید هم خیلی خیلی مسرور خواهم شد :)

لیلی و مجنون ( مولانا)

الان خوندم بنظرم جالبه..و حقیقت همینه..

"لیلی و مجنون"

معروف است که روزی مجنون در خانه کعبه شنید
که مردی لیلی را می خواند
دلشاد شد که بی گمان لیلی در همان حوالی است
و دمی بعد به دیدار او خواهد رسید
اما به جای لیلی زن دیگری را دید
که آمد و با آن مرد به راهی رفتند
مجنون از این واقعه سخت در شگفت شد
و چون به یاران رسید، گفت
امروز حادثه ای عجیب دیدم که مردی نام لیلی را می بُرد
و مقصودش کسی دیگر بود
و عجبا از این حادثه که هر روز در زندگی ما رخ می دهد
هر روز نام لیلی یگانة عالم را که هزار لیلی مجنون اوست
بر زبان می آوریم و کسی دیگر
یا چیزی دیگر را اراده می کنیم

آن گدا گوید "خدا" از بهر نان
متقی گوید خدا از عین جان
سالها گوید "خدا" آن نان خواه
همچو خر مصحف کشد از بهر کاه
مولانا


اگه بیشتر فک کنیم این حقیقت توی جریان های دیگه ای هم هست..

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.