ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
"لیلی و مجنون"
معروف است که روزی مجنون در خانه کعبه شنید
که مردی لیلی را می خواند
دلشاد شد که بی گمان لیلی در همان حوالی است
و دمی بعد به دیدار او خواهد رسید
اما به جای لیلی زن دیگری را دید
که آمد و با آن مرد به راهی رفتند
مجنون از این واقعه سخت در شگفت شد
و چون به یاران رسید، گفت
امروز حادثه ای عجیب دیدم که مردی نام لیلی را می بُرد
و مقصودش کسی دیگر بود
و عجبا از این حادثه که هر روز در زندگی ما رخ می دهد
هر روز نام لیلی یگانة عالم را که هزار لیلی مجنون اوست
بر زبان می آوریم و کسی دیگر
یا چیزی دیگر را اراده می کنیم
آن گدا گوید "خدا" از بهر نان
متقی گوید خدا از عین جان
سالها گوید "خدا" آن نان خواه
همچو خر مصحف کشد از بهر کاه
مولانا
اگه بیشتر فک کنیم این حقیقت توی جریان های دیگه ای هم هست..