ساعت بیکاری م و ن ا

سلام..مونا میباشم و ترم 4 کارشناسی گرافیک..هدفای زیادی توی زندگی دارم ک میدونم بهشون خواهم رسید (من نرسم اونا میرسن هه) ..این وب برای من فقط مثه یه دفتره بازه که وقتای بیکاریمو پر میکنه..از اشنایی با دوستان جدید هم خیلی خیلی مسرور خواهم شد :)

ساعت بیکاری م و ن ا

سلام..مونا میباشم و ترم 4 کارشناسی گرافیک..هدفای زیادی توی زندگی دارم ک میدونم بهشون خواهم رسید (من نرسم اونا میرسن هه) ..این وب برای من فقط مثه یه دفتره بازه که وقتای بیکاریمو پر میکنه..از اشنایی با دوستان جدید هم خیلی خیلی مسرور خواهم شد :)

23:27

امروز خیلی حالم بد بود...الان یکمی بهترم..
والا خودمم نمیدونم چم شده بود..
کلا تمام بدنم ریخته بود بهم...
سرگیجه.حالت تهوع.بدنم کلا شدید درد..سردرد..اصن یه وعضی..
حالا از شانسم امروز جشن عموم بود و مثه همیشه من فیلمبردار فامیل....
هرچند یه جشن کوچولو بود ولی خب اصن حال نداشتم و اینو همه فهمیدن..
اوووف بیا ببین چه تحویل میگرفتن..هه
خلاصه روز خوبیو نگذروندم وخیلی خسته ام تا یه ساعت پیش تب و لرز داشتم ..
خیر سرم هه الان مثلا حالم بده ههه
وای یه شنبه امتحان دارم تجزیه تحلیل اوووم با طوسی..
هیچیم نخوندم..4تا تابلورو که بچه ها کنفرانس دادنو انتخاب کرده و گفته یکی از این 4تا میاد..
10 نمره کنفرانس داشت 10 نمره هم که این امتحانش..
از کنفرانس که 9.75 گرفتم تا ببینیم این یکیو چه گلی میزنم..
بعدش باز 27 ام امتحان زبان و انقلاب دارم..اه بدم میاد از انقلاب..
عه عه یعنی بدم نمیادا فقط خوشم نمیاد ...میدونی که من با این کلمه مخالفم..

خب برنامه فردا چیه: تا 10 خواب..کارای روز مره..بعدش یکم بدرسم..عصریم گردششش

اتوبوس زندگی من

*مثه اتوبوسه..
  زندگیو میگم..
  بعضی ادما میانو بدون اینکه تورو ببینن پیاده میشن..
  بعضیا میانو فقط می بیننت و یه پوزخندم تحویلت میده و پیاده میشه..
  گاهی یکی میاد تو چندتا ایسگاه همراهته..کنارته..پا خوشیاشی..پا خوشیاته..کنارشی وقتی غمش میگیره..
  اما یه روزی میشه ک به ایسگاه خودش ک میرسه..تنهات میزاره با یه عالمه سوال..کاش سوار اتوبست شه اونی که مقصدش ایسگاه اخره..

/// این مطلبو سال پیش نوشتم..اما از اونجایی که گاهی یه اتفاق کوچیک باعثه یاداوری بعضی حرفا میشه این شد که...
 //  یه یادآوری واقعیت به نوعی...

زیبای اجباری

* تکه فاصله ای میخواهم از هیاهوی این زمین...
   میخواهم دور شوم..
   دور شدنم باید است..اختیار نیست اجبار است..
   یک اجبار زیبا..
   یک زیبای اجباری..
  

من باب معرفی :)

سلام..
دیشب یه دوست جدید باعث شد منم هوس کنمو دفتر خاطراتمو کوچ بدم به اینجا..
نمیدونم یه تجربه ی جدیده..
منم که عاشق تجربه کردن..
حالا فوقش خوشم نمیادو حذف میکنم دیگه!!مگه غیر از اینه؟؟؟

خب اول خودمو معرفی بنمایم.....>>>>>

مونا میباشم  ترم 3 کارشناسی گرافیک و در حال حاضر هم دوره ی امتحانات رو سپری میکنم..
هدفم: هدفای زیادی دارم که کم کم خودت میفهمی.. یکیش مثلا..مونا یه تصویر ساز بین المللی و ....

خب من تا الان تمام خاطراتمو توی تن بیچاره ی کاغذ سبز میکردم..اما از الان کمتر اذیتش میکنم..

دیشبم گفتم به نظر من توی این دنیا دو تا چیز از همه مهمتره..یکیش خودمم و دومیش هدفم..منو هدفم دو تا جزو جدا ناپذیریم ازهم
اگه من نباشم اون دیگه نیست و اگه اون نباشه من نیستم..
*بهت توصیه میکنم هدفتو هیچ وقت تنها نذاری...

خب اگه بتونم کارامو میذارم که نقدش کنی..
کلا از نظرات دیگران راجبع خودم و کارام خوشحال میشم و همیشه استقبال میکنم..

خب دیگه فعلا چیزی یادم نمیاد واسه معرفی..
خودت باید منو کشف کنی :)
میدونم که میتونی..

موفق باشی..