-
15:25(پرواز)
دوشنبه 12 مرداد 1394 15:25
دلم پرواز میخواهد ..... *19:11 اه از انتظار متنفففففففففففففففففففففففففففففففففرم
-
03:54(بیداری یهویی)
دوشنبه 12 مرداد 1394 04:20
تقریبا 4 صبحه وعجیبه یهویی بیدارشدم از خواب ..انگار یکی بیدارم کرد..هرچی فک میکنم خوابمو یادم نمیاد ولی انگار خواب جالبی بود چون یه تیکه خیلی محو دور یادم میاد جالبه خوابم تاریخی بوده. . نمیدونم لابد حکمتی داره ک این ساعت اونم یهویی بیدار شدم!!!اصن سابقه نداشته.. گوشی در حال جون دادنه و من چشم چپم درد میکنه و من سیستم...
-
21:05(لحظات بد)
یکشنبه 11 مرداد 1394 21:05
چقد بده لحظه هاتو جایی بگذرونی ک دوس نداری.... بعد بقیه انتظار داشته باشن لبخند بزنیو شاد باشی... *هوووووف بالاخره تموم شد... عاقا باز ی حرف تکراری دااارم ...(دلوم گیریفته) *23:06-شاعر میگه دلم هواتو کرده(دیوونه)..من نمیگما شاعرمیگه
-
10:29 (گاهی یه جمله...)
جمعه 9 مرداد 1394 22:32
دختر: راسته که می گن هرکسی یه ستاره داره؟ پسر: فقط چیزایی رو که به هیچکس نمی تونه تعلق داشته باشه عادلانه تقسیم می کنن! - بهمن فُرسی / نمایشنامه ی گلدان *میدونی گاهی یه جمله کلی افکار ادمو بهم میریزه و ممکنه ساعت ها فکرت درگیر حلاجی باشه!!!البته این لحظات برای من شیرینه ..اما اینکه نمیتونم این لحظاتو با کلمات ثبتش کنم...
-
11:08 (...)
سهشنبه 6 مرداد 1394 23:08
چقد بده حوصله هیچکیو نداشته باشی..حتی خودتو! من ح و ص ل ه ی خ و د م م ن دا ر م حتیییییییییییی *در دل هر سپیدی من هستم که نگاهم از دریچه ای سبز فکر پیله شدن به خانه ات را دارد حالیا پروانه شدنم بسته به دست های توست
-
23:50 (سهراب)
دوشنبه 5 مرداد 1394 23:51
یه عالمه حرررررف تو دلم قلمبه شده..دارم میترکممممممم یاد دکلمه خسرو شکیبایی افتادم با شعر سهراب.. ســـــــــــــــــــــلام .. حال همه ی ما خوب است .. ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیال دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند .. با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد...
-
10:44 (اه اه اه)
یکشنبه 4 مرداد 1394 10:44
دلم مسافرت میخواااااااد هوا خوبه یکم سرده ولی خوبه(کولر روشنه خب ) حوصله هیچ حرکتیو ندارم میخوام یه ساعت همینجا لم بدم +غرغرای مامان =بیخیالی من دیروز گفتم امروز ظهرم مهمون داریم از شمال میان الان زنگ زدن ک شاید نیان :/ دوستم زنگ زده میگه پاشو بریم شرکت با خانوم ت صحبت کنیم دوباره باهامون کار کنه....گفتم فعلا حوصلشو...
-
18:31 ( دوباره مهموووون)
شنبه 3 مرداد 1394 18:31
امشبم مهمون داریم اینبار از کرمان...نمیدونم دیگه اینا چند روز میمونن..باز فردا شبم اون یکی مهمونامون از گنبد میان :| من موندم بابای من این همه دوستو میخواد چیکار!!!تو هرشهری ک فک کنی یه دوستی داره..البته خوبه ها ماهم بریم شهرشون یه اشنا داریم و خیلی خوبه... اما چون هنوز خستگی عروسی از تنم بیرون نرفته یخورده حالم...
-
23:21 (دل گرفته)
جمعه 2 مرداد 1394 23:22
گاهی دلم خیلی میگیره ..گاهی دوس دارم یه غریبه ک از جنس من نباشه بشینه پای حرفام..فقط گوش کنه و گوش کنه..وقتی ساکت شدم هیچی نگه..اشکم ک در اومد و خالی شدم اونوقت شروع کنه ب راهنمایی کردن و با حرفاش ارومم کنه..میدونی وقتی یه نفر بی طرف و غریبه پای حرفات بشینه راحت میتونه قضاوتت کنه و راهه درستو بگه..من بهش میگم اشنای...
-
11:09شروع دوباره..
جمعه 2 مرداد 1394 11:09
خب بالاخره عروسی هم تموم شد ..هر شروعی ی پایانیم داره دیگه!دیشب خیلی خسته شدم از صب همش بدو بدو داشتیم شبم که...در کل روی هم خوب بود و خوش گذشت.. خب دیگه فردا شنبس و همه چی عادی میشه..باید بریم سراغ کاررررر فک میکنم نیاز به یه خواب عمیق دارم :( اما بیشتر از این خوابم نمیبرد...ی عالمه کار دارم نمیدونم از کجا باید شروع...
-
02:15 (DJ mona :) )
پنجشنبه 1 مرداد 1394 02:16
وای چقد دی جی بودن سخته!!!دیشب (یعنی تا همبن 2ساعت پیش) مراسم حنابندونی همون عمو کوچیکه ک گفتم فرداشب عروسیشه بود و من مسئول اهنگ بودم ..خیلی سخت بود هر کس یه اهنگی پیشنهاد میداد و میخواست و من باید همه ی سلیقه هارو در نظر میگرفتم و از این پوشه ب اون پوشه دنبال میگشتم...دو بارم دستم خورد ب سیم میما و یه ضد حال درس...
-
15:37(سرم شلوغه)
سهشنبه 30 تیر 1394 15:42
این روزا خیلی سرمون شلوغه پس فردا عروسی عمو کوچیکس و کلی کار ..دیروز رفتم دکوراسیون خونشونو درس کردیم خیلی باحال شد..اینقد خسته بودم تا ظهر خواب بودم..این هفته اصلا به هیچکودوم از کارای خودم نرسیدم در واقع این هفته در اختیار خودم نبودم اصن..ولی خب خیلی کارا کردم(البته برای دیگران) این هفته هم تموم شه دیگه از هفته بعد...
-
07:45(رفتن مهمونا)
دوشنبه 29 تیر 1394 07:50
مهمونا دارن میرن.. قرار بود دیشب برن اما پشیمون شدن خخخ من خوابم میاد ..سر صبح مامان اومده بزور بیدار میکنه ک پاشو این فلشو اهنگاشو خالی کن(فلش دوستان بود و توش اهنگ کرمانشاهی گویا) خلاصه با زورو کتک مارو بیدار کردن..و الانم خوابم میاد اما مجبورم یکم دیگه تحمل کنم/ *رفتن..یجورایی دلم تنگ میشه چون انگار ب حضورشون عادت...
-
13:18(فک کنم تولدمه)
یکشنبه 28 تیر 1394 13:18
امروز تولدمه ولی انگار غیر از همراه اول هیچکس یادش نبود!!!! ولی بیخیال اصن مهم نییییییییس تولدت مبارک مونا جوووونم
-
10:56(اتاقمو میخوام :()
جمعه 26 تیر 1394 11:57
دیشب تازه بعد دوروز من برگشتم به خونه و دیدم در غیاب من مهمون اومده برامون دوستان کرمانشاهی .. فک کنم یه چند روزی اینجان..میدونی من نمیگم بده ها نه اتفاقا ما خیلییی مهمون نوازیم..اما نمیدونم چرا باهاشون راحت نیستم. مثلا دوس نداشتم اتاقمو بدن به اقا پسرشون :| اما بدون اجازه من دادن..منم چیزی نداشتم ک بگم!! خب به هر حال...
-
10:56(اتاقمو میخوام :()
جمعه 26 تیر 1394 10:57
دیشب تازه بعد دوروز من برگشتم به خونه و دیدم در غیاب من مهمون اومده برامون دوستان کرمانشاهی .. فک کنم یه چند روزی اینجان..میدونی من نمیگم بده ها نه اتفاقا ما خیلییی مهمون نوازیم..اما نمیدونم چرا باهاشون راحت نیستم. مثلا دوس نداشتم اتاقمو بدن به اقا پسرشون :| اما بدون اجازه من دادن..منم چیزی نداشتم ک بگم!! خب به هر حال...
-
15:03 (قوز بالا قوز)
چهارشنبه 24 تیر 1394 15:04
امشب یکی از دوستان دعوت کرد واسه تولدش دورهم باشیم ..اما من دوس ندارم برم..دلیلش کاملا شخصیه ..نمیدونم چه بهانه ای بیارم..اصن میخوام گوشیو خاموش کنم :| زشت نباشه :( (به قول مامان زشت پیرزنه ک سوار دوچرخه میشهD:) امروز هیچ کار خاصی نکردم تا الان..اخه وقتی فکرم یه جا دیگه مشغول باشه نمیتونم رو یه کار دیگه قشنگ تمرکز...
-
00:55 ( گوهر خود را نزن بر سنگ هر ناقابلی)
سهشنبه 23 تیر 1394 22:28
گوهر خود را نزن بر سنگ هر ناقابلی صبر کن تا گوهر شناس قابلی پیدا شود آب پاشیدن بر زمین شوره زار بی حاصل است صبرکن تا زمین بایری پیدا شود
-
16:56 (روز اول)
سهشنبه 23 تیر 1394 16:57
خب امروز بدون نت یخورده سخت بود اما خوشحالم ک چند قدم جلو رفتم و کمی از کارام انجام شد..وقتی هم ک یاد نتو کامپیوتر می افتادم سریع یه سودوکو حل میکردم که فراموش بشه ..خب من عاشق سودوکوام اما یه چند وقتی سمتش نمیرفتم..هنوز تا شب برنامه دارم اما یکم حسش نیس فعلا چون روزه هم هستم و بدنم انرژی کم اورده ..ولی بعد اذان به...
-
01:54(قطع شدن نت)
سهشنبه 23 تیر 1394 02:01
میدونیییییییی دلم گرفته!!! امروز نت قطع شد نمیدونم چرا !یهویی قطع شد..الان با گوشی اومدم بعد از قط شدن نت اول ناراحت شدم اما یهویی خوشحال شدم وتصمیم گرفتم چند روز پیگیر درست کردنش نباشم اینجوری خیلی بهتره و من تو این چند روز خیلی از کارامو ب سرانجام میرسونم..به غرغرای مامان پایان میدم چون میتونم بهش تو کارا کمک کنم و...
-
01:04 (یه لیست واجب فوری)
دوشنبه 22 تیر 1394 12:05
امروز میخوام تا شب یه لیست از چیزایی ک میخوام بدست بیارم بنویسم..من میتونم بهشون برسم با کمی تلاش..میدونی دوست دارم اون چیزی ک مال خود منه فقط.. خودم پولشو دراورده باشم..این خیلی برام ارزشمنده 1.مثلا اولین چیزی ک بهش باید زودتر برسم یه لپتابه با تمام امکاناتش و گرافیک بالا رنگشم سفید.:) 2.دوربین عکاسی حرفه ای (هنوز رو...
-
22:47(سخنی از داوینچی عزیز)
یکشنبه 21 تیر 1394 22:47
داوینچی عزیز میگه:"در تنهایی مال خودت هستی,در جمع نیمی از خودت متعلق به دیگران است,از این رو ناچاری در هر محفلی خود را طبق تمایل بیجای حاضران متفرق سازی.." بنظرم این خیلی بده! من اینجوری نمیخوام باشم و نیستم..دلیلی نداره طبق خواسته دیگران باشی و سعی کنی تمایلات همه رو در نظر بگیری..چرا اینکه بتونی تو یه جمعی...
-
16:35 (پروژه عروسی D:)
شنبه 20 تیر 1394 16:36
امروز خیلی خسته کننده بود ..دیشب ک تا ساعت 4 بیدار بودم خوابم نبرد .صبحم ساعت 9 عمه گرامی اومد و منو از رویا در اورد ک پاشو بریم باید بیای نظر بدی ..تا 2 تو بازارو متر میکردیم ..یکه مرداد عروسی عمو جانه ..واسه همین همه در هیاهوی اون شبن..از همه بیخیالتر منم ک هنوز قدمی برنداشتم واسه لباسو..خب خیلی سخته میدونی؟! تا بهش...
-
لیلی و مجنون ( مولانا)
جمعه 19 تیر 1394 19:03
الان خوندم بنظرم جالبه..و حقیقت همینه.. "لیلی و مجنون" معروف است که روزی مجنون در خانه کعبه شنید که مردی لیلی را می خواند دلشاد شد که بی گمان لیلی در همان حوالی است و دمی بعد به دیدار او خواهد رسید اما به جای لیلی زن دیگری را دید که آمد و با آن مرد به راهی رفتند مجنون از این واقعه سخت در شگفت شد و چون به...
-
02:44 (شبای قدر امسالم تموم شد)
جمعه 19 تیر 1394 02:59
به همین سرعت این چند شب فرصت خداهم تموم شد..من فقط امشب تونستم برم احیا..داشتم فک میکردم خیلی وقته از خدا واسه داشته هام تشکر نکردم..همیشه دردو دلا و ناراحتیامو پیشش میبرم..امشب دلم میخواست(یعنی همون دیشب) یه سری چیزا تغییر کنه توی وجودم و رفتارم..نمیدونم دوستاشتم یهو متحول بشم..میدونم نمیشه.. خیلی به اشتباهام تو این...
-
01:02 (یه کار جدید یه ایده ی جدید)
پنجشنبه 18 تیر 1394 13:22
چند روزه تو ذهنم داره میچرخه که یه کاره جدیدو شرو کنم ..رو کارش فک کردما..اما هنوز تصمیم قطعیو نگرفتم و باز همون قضیه یهویی کار کردنم و حس یهویی مطرح میشه.. خب اول از همه میخوام برم با یه تولیدی لباس بچه صحبت کنم که اگه بشه قراردادی ببندیم و برم سمت چاپ سیلک که جدیدا خیلی ایده های نابی میاد تو ذهنم..وای اگه بشه عالی...
-
06:23 (خسته ام ازت مونا)
سهشنبه 16 تیر 1394 18:24
از وقتی یادم میاد زیاد اهل دوست و دوست بازی نبودم ..همیشه تنهایی ارومم میکرد..و با خودم حرف میزدم..کم پیش میومد که از کسی خوشم بیاد و باهاش دوست بشم..اما اینجوریم نیست که کلا ارتباطی با هیچ کس نداشته باشما..نه منظورم اینه که دوست صمیمی نداشتم..با همه رابطم خوبه و همیشه سعی میکنم نذارم کسی ازم ناراحت بشه و تا جایی که...
-
09:38
جمعه 12 تیر 1394 21:47
اووووووووووم ..بعضی وقتا دلت یه چیزی میخواد اما نمیدونی چی!!!هرچی فک میکنی به هرچی رو میزنی بازم راضی نمیشه.. اینجور موقع ها الکی بیخوی تهه دلت خوشه ..یه شادیه نا محسوس اروم که اون گوشه موشه ها داره واسه خودش ریز ریز میخنده...دوس داری همین لحظه یه اتفاق خوب یه خبر خوب بشنوی یا برات اتفاق بیافته..دوس داری این حسو با یه...
-
02:30 (کتاب من)
پنجشنبه 11 تیر 1394 02:42
سلاااام چندتا از فریمای داستانمو میذارم ببینید نظرم بدید حتماااااااااااااااااااااااا خب این جلد کتابمه.. این فریم یک فریم 2 فریم3 فریم6 9 تا فریمه کل داستان..اگه جالب بود واستون کلشو میذارم
-
4:03
سهشنبه 9 تیر 1394 16:07
راستی اون کتابی که گفتم دارم براش تصویر سازی میکنم بالاخره تموم شد تا شب چندتا از فریماشو میذارم ببینید ...